کاش یک لحظه فقط یک لحظه
- شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ
دلتنگ که مى شوم یاد روزهایى مى افتم که خودم بودم وخودم.
روزهایی که آسمان برایم آبى تر بود.
زمین مرا در خود نمى بلعید.
ستاره ها گاهى چشمکى برایم مى زدند.
روزهایى که هنوز قاصدکها از شانه هایم نمى ترسیدند.
آینه در حسرت دیدن یک چروک بر صورتم مى سوخت.
خوابهایم تعبیر مى شدند.
اشکهایم گونه هایم را سیراب نمى کردندودلم.....
دلم چون پرنده اى در قفس زانوى غم در بغل نمى گرفت.
کاش یک لحظه فقط یک لحظه....
زندگى فرصت جبرانى داشت تا نمى امدم و مى ماندم
در همان خلوت تنهایى خویش
وسکوتى شیرین همه ى تلخى امروز مرا
در خودش گم مى کرد.
(امین حبیبى)
- ۹۵/۰۱/۰۷