14 بهمن 1391
- يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۵ ب.ظ
تو به من خندیدی
من نگاهت کردم
مات و مبهوت ، خراب
همچو ماهی در تنگ
با خیال اینکه
میشود روزی ازین حبس ابد
در تو ازاد شد
و
لب خندانه تو را
همچو گلبرگ گلی
که تو ، بو میکردی
عاشقانه بوسید
رو که بر گرداندی
تن من داغ شد و
آب از تنگ پرید
و من از دوری تو
دم به دم جان دادم
کاش آن گل بودم
و مرا میبردی
گرچه او هم با تو
روزگارش کوتاست.
(امین حبیبی)
من نگاهت کردم
مات و مبهوت ، خراب
همچو ماهی در تنگ
با خیال اینکه
میشود روزی ازین حبس ابد
در تو ازاد شد
و
لب خندانه تو را
همچو گلبرگ گلی
که تو ، بو میکردی
عاشقانه بوسید
رو که بر گرداندی
تن من داغ شد و
آب از تنگ پرید
و من از دوری تو
دم به دم جان دادم
کاش آن گل بودم
و مرا میبردی
گرچه او هم با تو
روزگارش کوتاست.
(امین حبیبی)
- ۹۵/۰۱/۰۸